بساطشان را که میبینم پا روی ترمز میگذارم و ماشین را بین وانت نیسان و پراید نقرهای جای میدهم که در حاشیۀ «چمن» جاخوش کردهاند.
به آن طرف خیابان میروم. اعتراف میکنم تا به حال بساطی به این بزرگی ندیده بودم. بشقابهای چینی به شکل منظمی روی تکههای فرش و روفرشی چیده شده است. همۀ اینها در فضای بازی قرار دارد که حاصل عقبنشینیهای نامنظم این خیابان است.
انگار که دست گذاشته باشی روی دیوارها و آن را کمی عقب هل داده باشی تا کمی جا باز کند. حالا این فضا بهترین جا برای پهنکردن چنین بساطهایی است. مثل بقیۀ مردم دوست دارم از یک گوشه شروع کنم به تماشای اجناس. یکی از سرویسهای چینی، طرح متفاوتی دارد.
گلها و برگهایی که به شکلی زیبا برجسته شدهاند و نمای خاصی به آن دادهاند. چند سرویس چینی دیگر هم هست که هرکدام به شکل منظمی چیده شدهاند؛ البته طوری که همه تکههای آن به چشم بیاید. از کنار زنی که با دقت بشقابها را نگاه میکند، میگذرم و درست مثل چند زن دیگر که با دقت تکتک ظرفها را تماشا میکنند، روی زانو مینشینم.
اینطوری میتوانم چندتایی هم عکس بگیرم. دختر جوانی که آنطرف نشسته و بازدیدکنندگان را میپاید، بار اول مانع عکسگرفتنم میشود. میگوید: «همینجوری نگاه کنید چرا عکس میگیرین؟» زنی که شانه به شانهام نشسته و با دقت تعدادی از ظرفها را میشمارد، ابرویی بالا میدهد و میگوید: «فقط چهار دست سرویس قابلمه براش گذاشتن!»
صدای زنی از آنطرف به گوش میرسد: «خانم قیمت این پتوها چقدره؟» یکی از دو دختر جوان با حالتی کلافه خودش را کنج دیوار میاندازد و درحالیکه چهارزانو مینشیند، دستهایش را روی پاها رها میکند و میگوید: «فروشی نیست» معلوم است از صبح تا حالا که ساعت از نیمه روز گذشته بارها و بارها این جمله را تکرار کرده است.
آن طرفتر با دیدن تعداد زیادی کفشهای جفت شده روبهرو میشوم. یک، دو، سه، چهار، ... و پانزده! پانزده جفت فقط کفش زنانه؟! چندین دست لباس خانه، دکوریهای عجیب و غریب، قلیان، انواع و اقسام ظرف و ظروف! مگر اینجاچه خبر است؟
برخی از زنها که بالاخره متوجه شدند این اجناس فروشی نیست؛ بلکه جهیزیه عروس است که اینطور مرتب و وسیع چیده شده، به پچپچ افتادهاند. با دست وسایل را به هم نشان میدهند و پارچههای تا شده را زیرورو میکنند. دو دختر جوانی که کل دیشب را به چیدن وسایل عروسشان مشغول بودند، حالا نقش دو نگهبان خسته و خوابآلود را ایفا میکنند، درحالیکه نای حرف زدن هم ندارند.
با همه این حرفها بدشان نمیآید کمی از رسم و رسومشان جهیزیۀ مفصلی که به دخترهایشان میدهند، بگویند. مخصوصاً وقتی از مفصل بودن اسباب و وسایل میگویم اشتیاقشان برای توضیح دادن بیشتر میشود. «ما رسم داریم وسایلمان را اینطوری بیرون بچینیم تا فامیل ببینند چه چیزهایی به خانه داماد میفرستیم.
اگر اینها را در خانه بچینیم شاید خیلی به چشم نیاید یا فامیل همه چیز را نبینند. تازه برایمان حرف درمیآورند.» خیلی برایشان مهم است تکتک اجناس دیده شود. برای همین است که همه چیز را به شکل منظم و با فاصله هم از هم چیدهاند. یکی از دخترها خمیازهای میکشد و ادامه میدهد: «کل دیشب را فقط ما دوتا این اجناس را چیدیم. چند ساعت دیگر وسایل برقی عروس را هم میآورند و همینطور سرویس چوب.».
دختر جوان دیگر دستهایش را گذاشته روی زانوهایش و با لحنی افتخارآفرین میگوید: «ما رسم داریم همه جهاز را دختر بدهد. از ظرف و ظروف گرفته تا وسایل برقی و سرویس چوب و...».
از تکرار جمله «ما رسم داریم» شان استفاده میکنم و میپرسم اهل کجا هستند؟ میگویند «اهل همینجاییم دیگه؛ مشهد» زنی که کمی آنطرفتر از ما ایستاده در فرصت مناسبی مرا کنار میکشد و میگوید: «اینها «غربتی» هستند و توی این کوچه زندگی میکنند» منظورش ازغربتی همان «کولی»هاست.
البته کوچهای که کولیها در آن زندگی میکنند به کوچه زابلیها معروف است. این کوچه یکی از فرعیهای خیابان چمن است. چیدن جهاز عروس در پیادهرو شاید به همین سادگی به نظر برسد که بخشی از آن را برایتان توصیف کردیم، ولی همین موضوع ساده یا رسم یک عده خاص از ساکنان لایههای مختلفی میتواند داشته باشد.
کوچهای که کولیها در آن زندگی میکنند به کوچه زابلیها معروف است. این کوچه یکی از فرعیهای خیابان چمن است
چیدن جهیزیۀ عروس در مکانی عمومی آن هم در محل رفتوآمد مردم از نظر بصری کاری بسیار نازیباست و جلوۀ بدی به محله میدهد. به ویژه که افرادی که برای دیدن جهیزیه میآیند رفتارهای خاصی دارند. حتی آنهایی که فامیل نیستند و گذری از این بساط دیدن میکنند.
نکتۀ مهم در این زمینه عبورومرور زائران در این محله است و تصویرهای کوچک و بزرگی است که در ذهن مسافران و زائران امام رضا (ع) میماند. جالبتر اینکه همین تصاویر میشود ملاک صحبت کردن آنها از شهر مشهد.
وقتی با یکی از اهالی محل در اینباره صحبت میکنیم، میگوید: «این اولین باری نیست که این بساط در اینجا پهن میشود. افراد خاصی در این محل زندگی میکنند. بیشترشان در کوچه زابلیها هستند. این کار توسط آنها انجام میشود. برایشان مهم است جهاز دختر به خوبی دیده بشود.»
میگوید برایشان مهم است جهاز دیده شود. برای همین است که همه چیز در این بساط به خوبی و با دقت چیده شده؛ طوریکه همه چیز دیده شود. حتی شخصیترین و جزئیترین وسایلی که میتواند به یک فرد مربوط شود.
این به آن معناست که مردم اجازه دارند ببینند عروس و داماد قرار است در خانه چه لباسهایی بپوشند، دمپایی پایشان چه رنگیاست، میهمانی که میروند چه شکلی میشوند، دستمالی که خودششان را با آن تمیز میکنند توی چه جور و چه رنگ سطلی میاندازند، لیفی که بدنشان را میشویند چه جنسی است و حتی لباسهایی که غیر از خودشان قرار نیست هیچکس دیگر آنها را ببیند در معرض دید عموم قرار میگیرد!
یاد عکسهایی افتادم که چند وقت پیش از تزئین منزل عروس توی اینترنت دیده بودم. عکسها تزئین دکوریها، وسایل آشپزخانه و اتاق خواب را نشان میداد که تا حدی میتوانست طبیعی باشد، ولی تزئین توالت و حمام آن هم به شکلی بسیار خلاقانه خیلی عجیب بود.
آن روز به این موضوع فکر کردم که برخی از افراد چقدر میتوانند در کاری خلاق باشند یا نسبت به موضوعی حساسیت نشان دهند. مثلا اتاق خواب را طوری بچینند که یک روز همه بتوانند همه زوایای آن را به زیباترین شکل ممکن ببینند.
اما آیا همان اتاق خواب را طوری میچینند که خودشان هم از آن لذت ببرند. دستکم تا چند سال اول زندگی ممکن است این اتفاق بیفتد. اما بعدش چی؟ اصلا به این فکر میکنیم این همه ابزار و وسایل چه نقشی در خوشبختی ما دارند؟
جالبتر اینکه هرچقدر داشتههایمان از زندگی کمتر باشد، بیشتر دوست داریم به مردم نشانشان دهیم. این را میتوان در همین رسم و رسومات دید. همانطور که یکی از اهالی میگوید: «برخی از این آدمها که اینطور جهاز میچینند، طوری که آدم همش با خودش فکر میکنند چقدر بابت اینها هزینه شده، اصلا وضع مالی خوبی ندارند و اتفاقاً این کار را با شدت بیشتری انجام میدهند، چون نمیخواهند مردم بگویند، چون وضعشان خوب نیست نتوانستند جهاز خوبی به دخترشان بدهند!».
سراغ یکی از کاسبان محل میروم که مغازهاش چسبیده به فضای عقبنشینی شده است. همانجایی که کولیها جهاز دخترهایشان را میچینند. با خودم میگویم لابد این رسم کولیها صدای مغازهدارها را درآورده باشد.
مرد که روی چهارپایه فلزی کوچکی زیر درخت، جلوی مغازهاش نشسته میگوید: «با ما کاری ندارند. دو روزی بساطشان هست بعدش جمع میکنند اتفاقاً ما هم سرگرم میشویم. آدمهای شادی هستند. البته خب ما، چون از این صحنهها زیاد میبینیم عادت کردهایم.
از نگاه دیگران این صحنه اصلا جالب نیست و حتی بدتر از آنچه که اهالی این محل میبینند». کاسب دیگری که آنطرفتر مغازه دارد هم حرفهای مرد را تأیید میکند و میگوید: «راست میگویید به شهرداری بگویید درختان اینجا را آبیاری کند از تشنگی خشک نشوند؛ به این بدبختها چه کار دارید؟!».
ین رسم مختص کولیها نیست. امروز خیلی از مردم دوست دارند جهاز دخترشان را به نمایش بگذارند
ولی همه این نظر را ندارند، یکی از اهالی محل با انتقاد از این وضعیت میگوید: «این رسم مختص کولیها نیست. امروز خیلی از مردم دوست دارند جهاز دخترشان را به نمایش بگذارند، ولی هرچیزی حریم خودش را دارد. چرا این کار را در خانهشان انجام نمیدهند. چرا در خیابان؟ خیلی از ما اقوام و آشنایانمان در محلات دیگر زندگی میکنند یا حتی شهرهای دیگر.
وقتی بعد از مدتها میآیند و این صحنهها را میبینند تعجب میکنند. ما این همه در محله کارهای فرهنگی و کلاس برگزار میکنیم، سعی میکنیم خانوادهها را آگاه کنیم، درباره صرفهجویی بگوییم، چشم و همچشمی را کم کنیم، اما این اتفاق در محله میافتد بدون اینکه کسی مانع نشود.».
این بانوی فعال فرهنگی ادامه میدهد: «بسیاری از افرادی که در این محل زندگی میکنند، از نظر اقتصادی وضعیتی متوسط رو به پایین دارند و اصلا در توانشان نیست اینقدر وسایل تهیه کنند، ولی به هر حال دیدن این تصاویر تأثیر ناخودآگاه خودش را میگذارد. همین میشود که مسائلی، چون چشم و همچشمی، حسادت، اسراف و. مطرح میشود و بانوان دغدغههای مهم زندگیشان را فراموش کرده و به این چیزها میپردازند.».
یکی دیگر از اهالی محل نیز با بیان اینکه این اتفاق تصویر بسیار بدی در محل ایجاد میکند، میگوید: «خیلی از زائران و مسافرانی که برای اقامت چند روزه یا خرید به محل ما میآیند، فکر میکنند این رسم مشهدیهاست و خیلی وقتها از ما میپرسند «چرا جهاز را در خانههایتان نمایش نمیدهید؟»
برای برخی از آنها هم تفریح و سرگرمی به حساب میآید. خیلی از مردم هم فکر میکنند اجناس فروشی و بساط دستفروشی است!».
خردهفرهنگها غالباً متأثراز طبقۀ اجتماعی هستند، بهطوریکه میتوان گفت هر طبقۀ اجتماعی یک خردهفرهنگ است؛ البته هر خردهفرهنگی لزوماً یک طبقۀ اجتماعی محسوب نمیشود.، زیرا طبقۀ اجتماعی همیشه دلالت بر قشربندی عمودی دارد. یک طبقه متضمن مفهوم «بالاتر» و «پایینتر» است؛ درحالیکه خردهفرهنگ همیشه چنین مفهومی را در خود نمیپروراند.
طبقات اجتماعی به لحاظ ویژگیهای زیر تولیدکننده خردهفرهنگهای خاص خودشان هستند؛
۱- از لحاظ درآمد، شغل، تحصیل، پرستیژ اجتماعی، نحوه سخنگفتن، آداب اجتماعی و حتی محل اقامت؛
۲- شیوههای ازدواج و همسرگزینی، نگهداری از فرزند و الگوهای زندگی خانوادگی
۳- گذراندن اوقات فراغت در طبقات مختلف اجتماعی؛ مانند تحصیل کردهها یا بیسوادان با رجحان برنامهای که در اوقات فراغت خود دارند، خردهفرهنگ خاص خود را میآفرینند؛
۴-عقاید، باورها، ارزشها و گرایشات اخلاقی، دینی، سیاسی و ایدئولوژیهای متناسب با هر طبقه به تناسب، خردهفرهنگ خاص خود را ایجاد میکند. برای مثال گویشهای محلی، همسرگزینی درونگروهی یا برونگروهی، چگونگی برپایی آیینها و مراسم اجتماعی و مذهبی هر کدام خردهفرهنگهایی هستند که فرد از طبقه منحصر به خود از کودکی میآموزد.
مفهوم ریزفرهنگ اساساً حاکی از وجود قابل تشخیص یک فرهنگ مسلط است و در عین حال که دارای تفاوتهایی با انواع مشابه خود است، ولی با فرهنگ کل جامعه، هماهنگی دارد. در فرهنگ معاصر و جامعۀ مدرن به دلیل تعدد خرده فرهنگها تشخیص فرهنگ مشترک دشوار شده است.
برخی خردهفرهنگها به دلایلی با برخی از قوانین جامعه در تضاد قرار میگیرند. این تضادها اگر گسترده شود، میتواند یک خردهفرهنگ را به ضدفرهنگ یا خردهفرهنگ معارض تبدیل کند.
این انحرافات میتواند از رعایتنکردن فرهنگ آپارتماننشینی و قوانین راهنمایی و رانندگی توسط برخی از انواع خرده فرهنگها با مدنیت کمتر شروع شود تا تشکیل گروههای مسلحانۀ قاچاق و دزدی ادامه یابد.
براین اساس رفتارهای کولیهای ساکن در کوچۀ زابلیها، گذشته از پیامدهای اجتماعی که میتواند بر محله بگذارد، در برخی موارد با قوانین یا عرف نیز تضاد پیدا میکند. چیدن و بهنمایشگذاشتن جهیزیۀ عروس تنها نمونهای از این تضاد است.
* این گزارش دوشنبه ۲۶ تیر ۹۶ در شمـاره ۲۵۲ شهرآرامحله منطقه ۶ چاپ شده است.